از شعری برای جنگ تا طرحی برای صلح

در این اوضاعی که دل و دماغی برای نوشتن نمانده است و روزها از آخرین نوشته ام در این وبلاگ می گذرد ِاین مقاله ام در باره شعر قیصر که خیلی پیش تر از این نوشته شده و دیروز چهارشنبه در روزنامه اعتماد ملی چاپ شده خودش می تواند یک پست جدید باشد.

کلاغ، پر

چهار سال پیش همین روزها بود که  بم از شهری در کویر مرکزی ایران به فاجعه ای  در حافظه جهان تبدیل شد وشاید برای اولین بار یک اتفاق نظر جهانی درباره ایران رخ داد :" همدلی".

 با هزینه مردم بم انسان یک باردیگر فهمید که چندان که فکر می کند قدرتمند نیست. آن روزها فاجعه به  سوژه ای برای خلق هنر بدل شده بود . عکاسان  دردناک ترین صحنه های جهان را در قاب تصویر جاودانه کردند . سینما، موسیقی ، شعر و … هم که گویی جهانی غریب را تجربه می کنند با تمام قامت به خلق آثار هنری و ادبی در این باره ، برخاستند. شعر که گویی نزیک ترین  خویشاوند  این فاجعه بود جایگاه خاصی داشت. برگزاری شب شعر به یک واکنش طبیعی بدل شده بود.

 در شب شعری که در خانه شاعران ایران برپا شده بود و منوچهر آتشی و قیصر امین پور( این دوشاعر درگذشته) بیشترین نقش را در برپایی اش داشتند، شعری خوانده شد که به دلیل  خاستگاهش (حوزه شعر کودک)  و نزدیکی به تصاویر فاجعه مرا رها نمی کند و فقط با دوبار خواندن از سوی شاعر- بیوک ملکی -  در همان  جلسه ( که تکرارش را شنوندگان خواستند) در حافظه ام نقش بست. در سالگرد این فاجعه با شما قسمت اش می کنم:     bam  

                       کلاغ، پر

شب رسید

مادر و مادربزرگ

محسن و پروانه و ناهید و من

گرم بگو و بخند:

- سار ، پر

- هدهد و گنجشک و کبوتر ، کلاغ

- جغد دل آزار، پر

یا به غلط : مار ، پر

 

                   ***

 صبح شد

خاک دهن باز کرد

گفت:

- شهر ، پر

- کوچه، پر

- سنگ و گل و شیشه ، پر

- باغ هم از ریشه ، پر

 

                ***

ظهر شد

مادرم از گوشه ویرانه خواند:

- عشق ، پر

- خانه ، پر

- محسن و پروانه ، پر