در تاریکی نمی‌توان جنگید!  

 سرمقاله روز دوشنبه 30 خرداد 90 روزنامه ابتکار

هنوز چند روزی از رسانه‌ای‌شدن خبر تجاوز گروهی به زنان در خمینی‌شهر اصفهان نمی‌گذرد که خبری هولناک‌تر به صفحه رسانه‌ها راه یافته و آن تجاوز گروهی نزدیک به پنجاه مرد به یک زن در یکی از روستاهای کاشمر است. جالب اینکه معلوم می‌شود این خبر اخیر نزدیک به دو ماه زودتر از اتفاق خمینی‌شهر رخ داده است. فارغ از تحلیل‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی این موارد که در هفته اخیر بارها به آن پرداخته شده، از نظرگاهی می‌توان به این موضوع نگریست و آن نسبت این جرایم به عملکرد رسانه‌هاست.

درباره اتفاق خمینی‌شهر، در میان واکنش‌های مختلف مسئولان و مقامات مرتبط با موضوع، سخنان نماینده این شهر جالب توجه بود.

وی گفت: گفت: متاسفم كه در ماه رجب ماه توبه و استغفار، رسانه‌ها و مطبوعات به طور گسترده و بی‌سابقه حادثه زشت و اتفاق شنیع ورود به حریم یكی از باغات خمینی‌شهر و انجام آدم‌ربایی و تجاوز به نوامیس را در صدر اخبار قرار داده‌اند، به گونه‌ای كه قلوب جریحه‌دار مردم متدین این شهرستان به مانند پاشیدن نمك بر زخم بیشتر جریحه‌دار شده است.

آنچه در سخنان این نماینده مجلس به نوعی برجسته شده، نقش مطبوعات و رسانه‌ها در شکستن «قبح عمل» و «فراهم‌کردن راه فرار متهمان» است.

درباره سخنان این نماینده و به‌طورکلی دیدگاهی که درباره جرائم و رسانه‌ها دارد، نکاتی به‌نظر می‌رسد.

1- نماینده این شهر کوچک کشور که از قبح عمل و فراهم‌کردن راه فرار متهمان سخن می‌گوید، درعمل دچار جزئی‌نگری شده که حاصل فشار افکار عمومی حوزه نمایندگی وی است. وی بدون توجه به نقش روشنگر رسانه‌ها در کل جامعه، با استناد به زیان‌هایی که ممکن است رسانه‌ای‌شدن هر اتفاقی از این نوع به بخش کوچکی از جامعه بزند، سخن می‌گوید، حال آنکه اگر پوشش رسانه‌ای این اتفاقات ناگوار به‌صورت کامل انجام شود، نه‌تنها خمینی‌شهر که کاشمر و قیامدشت و پاکدشت نیز از این اتفاقات در امان خواهند ماند؛

3- جریانی که پنهان‌کردن را درمان می‌داند، دو ماه درباره حادثه هولناک‌تر کاشمر سکوت و پنهان‌کاری کرد. نتیجه اینکه نه حساسیتی برانگیخته می‌شود و نه مدیریتی زیر سؤال می‌رود و نه اراده‌ای جدی برای رسیدگی به‌وجود می‌آید؛ پس متجاوزان نه‌تنها آزادند بلکه به دلیل تعدد نفرات، گستره وسیعی را برای ادامه اعمال مجرمانه خود در اختیار دارند؛

3-  برخلاف سخنان نماینده خمینی‌شهر، باید گفت که حادثه زشت و دردناک این شهر، را می توان  نتیجه تدابیر نه‌چندان هوشمندانه مسئولانی دانست که به بهانه رعایت حرمت‌ها و حفظ قبح اعمال مجرمانه، جنایت کاشمر را پنهان کردند؛

۴. کسی منکر زشتی اعمال انجام‌شده در این موارد نیست، به‌خصوص در جامعه‌ای که سنت و مذهب نیز بر آن تأکید کرده است؛ اما بدون تردید تکیه بر مفاهیمی همچون «آبروداری» برای مقابله‌نکردن با چنین مواردی، متجاوزان را جری‌تر کرده و قربانیان را در برابر درخواست‌های آنان خلع سلاح می‌کند؛

 ۵. یکی دیگر از اموری که در چنین اتفاقاتی دیده می‌شود، این است که مسئولانی که از رسانه‌ای‌شدن حوادث می‌ترسند، پیش‌ازآنکه نگران آبروی قربانیان باشند، از زیر سؤال‌رفتن توانایی و مدیریت و آشکارشدن ناتوانی خود می‌ترسند.

                                                              ×××

رسانه آن‌چنان‌که متخصصان ارتباطات می‌گویند، در حکم نورافکنی است که می‌تواند زوایای تاریک زندگی بشر امروز و جامعه‌اش را روشن کند. نمی‌توان جلوی نورافشانی را گرفت و هم‌زمان به جنگ مشکلاتی رفت که گوشه‌های تاریک را برای خود انتخاب کرده‌اند؛ چراکه در تاریکی نمی‌توان جنگید. نگاهی به انواع و اقسام تجهیزات روشن‌کننده میدان‌های جنگی می‌تواند راهنمای خوبی برای متخصصانی باشد که قرار است به مبارزه با دشمنی بروند که تاریکی را برای ضربه‌زدن به جامعه انتخاب کرده‌است.

خاک بر سر جنوب!   

 سرمقاله روز دوشنبه 23 خرداد 90 روزنامه ابتکار 

«خاک بر سر جنوب»، اين يک توهين يا ناسزا نيست. اين جمله‌اي خبري است که در ميان خبرهاي مربوط به ادغام وزارتخانه‌ها، دعواهاي دولت و مجلس، جريان انحرافي، انتخابات مجلس آينده، حمله به يک روحاني، تکذيب افزايش قيمت کالاها، تکذيب آمارهاي مختلف دولتي و غيردولتي و... بازتاب چنداني ندارد. متن خبر هم حکايت از اين دارد که مردم جنوب کشور که سال‌هاي پرحادثه‌اي را گذرانده‌اند و از زير رگبار توپ و تانک و خمپاره‌ي صدام، جان سالم به‌در برده‌اند و هنوز با بي‌آبي دست‌وپنجه نرم مي‌کنند، چند سالي است که به بلاي «گرد و خاک» مبتلا شده‌اند، همان‌که اين روزها اسم «ريزگردهاي عربي» را هم به خود گرفته است و نشان‌دهنده خاستگاه عربي اين بلاي آسماني و زميني است.

اين موضوع البته در چند ماه اخير، به دليل گسترش آن به شهرهاي مرکزي کشور، به‌خصوص تهران، توانسته است خود را تا حد يک خبر ملي بالا بکشد و اذهان برخي از مسئولان را، به‌طور موقت، به خود مشغول کند؛ اما پس از مدت کمي به جايگاه اوليه خود، يعني فراموش‌خانه‌ي ذهن و زبان مسئولان بر‌مي‌گردد، اگرچه اصل موضوع که همان گرد و خاک باشد، هر روزه بر سر و روي چشم مردم جنوب پاشيده مي‌شود و کام مردم رنج‌کشيده‌ي اين سرزمين را تلخ‌تر از پيش مي‌کند.

چند سالي که آسمان برخي شهرهاي جنوبي کشور، به سرخي مي‌زند و تنفس در هواي اين شهرها، تنها بلعيدن گرد و خاک است. مردان و زنان و کودکان با ماسک‌هايي بر صورت، به زندگي نه‌چندان مسالمت‌آميز خود با اين ميهمانان ناخوانده‌ي سر و صورت و ريه‌هايشان ادامه مي‌دهند. اين تصاوير را هرروزه مي‌توان در خيابان‌هاي جنوب ديد.

اين بلاي آسماني اگرچه مختص جنوب کشور نيست و هم‌اکنون شهرهايي از غرب، جنوب‌غربي و مرکز کشور را نيز دربر گرفته است، اما بدون ترديد مردم سرزمين جنوب که تا سال‌هاي سال زخم‌دار گلوله‌ها و ترکش‌هاي همسايگان طمع‌ورز خواهند بود، انتظار دارند که سال‌هاي پس از جنگ با سال‌هاي جنگشان متفاوت باشد. آن‌ها البته اين نوع زندگي را بارها آزموده‌اند: يا در زير رگبار مسلسل‌ها و خمپاره‌ها و يا در صف تانکرهاي آب شرب. اما اين هيچ مجوزي به مسئولان نمي‌دهد تا از کنار اين‌همه محروميت، با شعار و هياهو بگذرند و با گذاشتن هندوانه‌ي صبر و مقاومت زير بغل‌هاي خسته اين مردم (که خود صبور و مقاوم بوده‌اند)، بر دشواري‌هايشان چشم ببندند و حل مسائل را به آينده‌‌اي بهتر و برنامه‌هاي چندساله حواله دهند.

به‌نظر مي‌رسد با توجه به خاستگاه اين گرد و خاک که کشورهاي همسايه عربي است، نياز به نوعي ديپلماسي گفت‌وگومحور، با عنايت به دشواري‌هاي زندگي بخش وسيعي از مردم اين سرزمين احساس مي‌شود.

بي‌ترديد روا نيست مردم جنوب کشور که فعلاً هماهنگ با نظام، حرفي از زيان‌ها و خسارت‌هاي همسايه‌ي جنوبي به زندگي‌شان نمي‌زنند، همچنان چوب بي‌تدبيري و ضعف مديريت مسئولان عراقي و کوتاهي برخي مسئولان داخلي را بر گرده خود احساس کنند. لازم است که متوليان ديپلماسي کشور نه در گفت‌وگوهايي فرسايشي و درازمدت با مسئولان کشورهاي همسايه، بلکه با حرکت‌هايي انقلابي، آن‌چنان‌که خود مي‌گويند، تکليف اين موضوع را مشخص کنند. فقط فراموش نکنند که اين موضوع لايروبي يا تعيين خط‌القعر اروندرود يا حل اختلافات مرزي ميان دو کشور نيست که گذشت زمان تأثير چنداني بر آن نداشته باشد، بلکه هرچقدر زمان تعلل مسئولان بيشتر شود، بر دشواري زندگي مردماني از جنس فقر و جنگ افزوده مي‌شود.

وقتي «متکلم وحده» نيز بايد بشنود  

   سرمقاله روز دوشنبه ۱۶خرداد۱۳۹۰ روزنامه ابتکار

 سخنراني در جوامع مختلف، يکي از شيوه‌هاي متداول ابراز عقايد، نظرات و مواضع سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و مذهبي است. در جامعه ما به‌واسطه سنت ديرينه وعظ و خطابه، اين امر به يکي از آشناترين شيوه‌هاي ارسال پيام به مخاطبان تبديل شده است.

منبر، تريبون، ميکروفون، دوربين تلويزيون و... بدون ترديد، ازجمله آشناترين مفاهيم و ابزارها براي انبوه مخاطبان و معدود سخنراناني است که براي گرفتن و دادن پيام جمع مي‌شوند.

در سنت مذهبي ما کسي که بر منبر نشسته، دانايي است که دانسته‌هايش را براي جماعت «پامنبري» خود ارائه مي‌کند؛ اطلاعاتي که براي ادامه زندگي دنيوي و اخروي آن‌ها مفيد و سازنده است. مخاطبان، انبوه گوش‌هايي هستند که براي «شنيدن» جمع شده‌اند و گوينده، دهاني است که تنها رسالت «گفتن» را برعهده دارد. «چون‌وچرا»ي مخاطب در برابر سخنان گوينده معمول نيست؛ چراکه جايگاهش، جايگاه چون‌وچرا نيست. او بايد بشنود و به‌کار بندد.

در سال‌هاي قبل از انقلاب اسلامي و استفاده انقلابيون از اين شيوه پيام‌رساني و بيان مظالم حکومت جائر، از يک طرف و جان‌هاي مشتاق و گوش‌هاي شنوا، از طرف ديگر و پيامد اصلي اين تعامل دو طرفه که همان پيروزي انقلاب بود، اين موضوع را به الگويي موفق براي رابطه مسئولان و مردم در سال‌هاي پس از انقلاب بدل کرده بود.

از آن پس بود که منبر، تريبون، ميکروفون، راديو و تلويزيون، تنها براي گفتن و شنيدن احکام شرعي مطهرات و نجاسات و نماز و روزه به‌کار نمي‌رفت، که بيان مواضع سياسي و حمله به دشمنان خارجي و رقباي حزبي در داخل کشور نيز به آن افزوده شد. در همه اين سال‌ها، مخاطبان فقط در نقش شنوندگان و البته تأييدکنندگان مواضع گوينده ظاهر مي‌شدند. فريادهاي «صحيح است، صحيح است» در سال‌هاي اول انقلاب و «الله اکبر»گفتن‌هاي سال‌هاي پس از آن و البته شعارهاي احساسي و حمايتي اين سال‌ها، به‌خوبي نقش مخاطبان و شنوندگان را در برابر منبرها و تريبون‌ها نشان مي‌دهد.

اين امر کم‌کم گويندگان و تريبون‌داران را به اين توهم انداخت که گويي شنوندگان فقط براي حمايت از مواضع و سخنان آنان جمع مي‌شوند و به‌تدريج نقش آنان را در حد سياهي‌لشکرهايي براي زهرچشم‌گرفتن از حريف و قدرت‌نمايي در برابر رقيب پايين آورده و نقش «متکلم وحده» را براي خود تضمين‌شده مي‌ديدند. سخنراني‌هاي مسئولان، رؤساي قوا، نمايندگان مجلس و شخصيت‌هاي سياسي و حزبي در مجامع عمومي و نحوه سخن‌گفتن آنان با مردم، به‌خوبي اين فضا را نشان مي‌دهد.

***

اما چندي است که گويي نقش‌ها به‌هم ريخته است. گاه از ميان مخاطبان، يکي بلند مي‌شود و در سخنان گوينده «چون وچرا» مي‌کند و او را به چالش مي‌کشد. گاه نيز انبوه مخاطبان در برابر چشم گوينده، به‌صورت جمعي، مواضعي را با صداي بلند اعلام مي‌کنند که ممکن است چندان با مواضع گوينده هماهنگ نباشد تا تريبون‌داران در توهم «متکلم‌وحده‌بودن» نمانند و شنوندگان را مخاطبان چشم و گوش‌بسته‌اي نبينند که تنها براي حمايت از مواضع آنان، مشت گره کرده و رگ گردن برجسته مي‌کنند.

البته اين مخاطبان به‌تنگ‌آمده، هميشه با شعار و مشت و فرياد، مواضع خود را اعلام نمي‌کنند. گاه با شرکت‌نکردن يا ترک مجامعي از اين دست يا گرايش به تريبون‌ها و کانال‌هاي ارتباطي ديگر، با منبرداران و صاحبان رسانه سخن مي‌گويند.

***

اين مخاطبان، ديگر نقش سنتي خود را نمي‌پذيرند. مي‌خواهند که گاه نيز خود، گوينده باشند. آن‌چنان‌که خود سال‌ها شنونده بوده‌اند، به‌دنبال گوش‌هايي براي شنيدن‌اند. متکلمان وحده بايد گوش بسپارند. اين نقش‌ها هميشگي نيست. نه نقش گوينده و نقش شنونده.                            

 

 

 

 

 

کمک‌نفسی در هوای سربی سیاست!  

سرمقاله روز دوشنبه 9 خرداد 90 روزنامه ابتکار

این روزها فضا برای جماعت روزنامه‌نگار مثل کارکردن در معدن زغال‌سنگ یا چاپخانه‌ای است که هوای تنفسش آکنده از ذرات کربن و سرب است؛ چراکه روزنامه‌نگار باید از سیاست بنویسد؛ سیاستی که احاطه‌اش را بر زندگی ما چنان گسترده است که هوای سربی چاپخانه‌ای یا آلودگی معدنی بر تنفس کارگران.

این روزهای سیاست ایران هم اگرچه پرخبر و جنجالی است، اما نوشتن هرروزه درباره این موضوع اگر دست و چشم را خسته نکند، قطعاً روان را آزرده خواهد کرد.

اینکه هر روز قلم برداری و از دعوایی بنویسی که جناح‌ اصولگرا (بازیگران فعلی عرصه سیاست ایران) هر لحظه آن‌را تکرار می‌کند. اینکه تحلیل کنی سخنان فلان نماینده مجلس را درباره جریانی انحرافی که تا دیروز خط مستقیم سعادت ملت می‌دانست. اینکه هرروزه شاهد باشی که فلان سیاست‌مدار اصولگرا چشم‌هایش را بر واقعیت می‌بندد و اختلافات را به گونه ای انکار می‌کند که تو در فهم و درک خود تردید ‌کنی. اینکه هر روز در رسانه‌های این جناح اسنادی می‌بینی که آبروی ناموس و خانواده دوست دیروز و دشمن امروز را به حراج گذاشته است و تو بر خود و آینده خود بلرزی. در طرف مقابل هم ببینی که اسناد افشاشده بدون هیچ سند دیگری، تنها تکذیب می‌شود و به مدد رسانه‌های ریز و درشت، حریف را تهدید به افشاگری کند و اینکه روزهای بعد، همین دور را تکرار کنی و به تماشای بازی سیاستمدارانی بنشینی که بی‌توجه به منافع ملی، مذهب، اخلاق، سوت داوران و فریاد اعتراض تماشاگران، تلاش می‌کنند توپ تهمت، افترا، افشاگری و تکذیب را به تور دروازه حریف بکوبند.

همه این موارد تنفس در هوای سربی سیاست ایرانی است. به‌ناچار هرچندوقت‌یک‌بار باید هوایت را عوض کرده و ریه‌ات را پر از اکسیژن کنی تا در تونل‌های این معدن و هوای آلوده این کارگاه تاب بیاوری. باید برای نفست کمک بگیری.

تلاش می‌کنی تا دری بگشایی به هوای تازه روزنی کوچک. به اتفاق کوچکی بیندیشی در حوزه فرهنگ و هنر. مثلاً بگویی چه خوب است که هنوز مسعود کیمیایی(با همه انتقادی که به سینمایش داری) مثل بیضایی و تقوایی نشده و فیلم می‌سازد و هنوز می‌تواند از دریچه تلویزیون با مخاطبانش سخن بگوید و چه خوب که هنوز مسعود ده‌نمکی فریادها و پرخاش‌هایش را از طریق سینما و تلویزیون بروز می‌دهد. داوودنژاد هنوز هم می‌تواند مخاطبانش را خوشحال کند. بگویی چه خوب که هنوز محمود دولت‌آبادی، باهمه دشواری‌ها، می‌نویسد و چه خوب که مردم هنوز قهرمانان خود را از یاد نبرده‌اند. بر سر بالینشان دعا می‌کنند و تا خانه آخر بدرقه‌شان می‌کنند و چه خوب...

                                                       ×××

   کلاً چه خوب که می‌توان هرازچندگاهی از این هوای آلوده دل بکنی و نفس به نفس نسیمی هرچند کوچک بدهی تا کمک‌نفسی باشد برای روزهایی که ناچاری به همان هوای سربی سیاست برگردی.

                                                        ×××

 چه خوب که می‌توان برای ساعاتی بی‌خیال احمدی‌نژاد، مشایی، بقایی، رحیمی، رسایی، کوچک‌زاده، مطهری، توکلی، لاریجانی و باهنر و افشاگری، ادغام، انحراف، برکناری و... شد .باید مواظب مغز، قلب، چشم و ریه‌هایمان باشیم.

واقعیت‌های زمین لغزنده سیاست در ایران !

سرمقاله روز دوشنبه 2 خرداد 1390 روز نامه ابتکار

این روزها، روزهای بیان مواضع متضاد است. آدم‌هایی که شعارشان این بود که «حرف مرد یکی است» و بر سر نظراتشان به‌گونه‌ای اصرار می‌کردند که گویی بر اصول دین مقاومت می‌کنند، این روزها به‌آسانی یک لیوان آب‌خوردن از نظرات خود برمی‌گردند. بنگرید به سخنان اخیر  آیت الله مصباح یزدی حمید رسایی، فاطمه رجبی و ده‌ها چهره  مذهبی و سیاسی دیگر اصولگرا که با توجه به اظهارنظرهای آنان در چند سال اخیر، گویی کسی دیگر در لباسشان حضور دارد و کسی دیگر حرف بر زبانشان می‌گذارد. سخنانی بر زبان آورده‌اند که پیش از این تاب شنیدنشان را نداشتند و در برابر گویندگان این سخنان چنان می‌ایستادند که گویی در برابر کفر ایستاده‌اند. اینک اما با شدت و حدتی بیشتر از مخالفان، به تخطئه مواضع پیشین خود می‌پردازند. این موضوع البته در جای‌جای اردوگاه اصولگرایان دیده می‌شود و نه با توجه به محتوای سخنانشان، بلکه با نگاهی به نفس قضیه، می‌توان آن‌را پدیده‌ای مبارک دانست.

این اتفاق در اردوگاهی می‌افتد که بارها مخالفان خود را به تجدیدنظرطلبی و مواضع ضد و نقیض متهم کرده  و آن‌را گناهی نابخشودنی به‌حساب می‌آورد.

به‌نظر می‌رسد که این افراد اکنون ملزومات بازی در زمین لغزنده سیاست را دریافته‌اند. بیش از این تلاش می‌کردند تا زمین بازی را متناسب با منویات ذهنی خود شکل دهند و البته گاهی نیز با توجه به ابزارهایی که در اختیار داشتند، موفق می‌شدند و بر همین اساس فکر می‌کردند که این زمین و آسمان و وضعیت جوی و موقعیت‌های مکانی و زمانی است که باید با بازی آنان خود را هماهنگ کند، اینک اما واقعیت‌های یک زمین سفت و لغزنده آنان را واداشته است که چندان‌که پیش‌از‌این می‌اندیشیدند، گام خود را محکم بر زمین نکوبند یا آن‌چنان‌که طبیعت یک زمین لغزنده است، لیز بخورند، بلغزند، زمین بخورند و گاه نیز بر خلاف مسیر پیشین خود حرکت کنند.

 در جامعه‌ای که همه‌چیز قطعی به‌نظر می‌رسد و هرکس ذهنیات خود را عین حقیقت می‌پندارد، گاه لازم است گوشه‌های تیز واقعیت پرده ذهنیت را بدرد تا از لای آن، بتوان گوشه‌ای از عینیت و حقیقت را به چشم دید تا همگان ایمان بیاورند که حقیقت همان آیینه شکسته‌ای است که تنها تکه‌ای از آن در اختیار ماست.

                                                                  ×××

تکلیف این موضوع را که کدام‌یک از گروه‌های اصولگرا درست می‌گویند، به عهده خودشان بگذاریم. همین که دو گروه ، که روزی چنان درهم‌تنیده بودند که یک جسم به نظر می‌رسیدند و برای اثبات حقانیت طرف مقابل جامه می‌درانیدند، اینک می‌توانند در مقابل همدیگر قرار بگیرند و سخنان درشت بر زبان برانند و دهان به تهدید بگشایند،در عین زشتی، می‌تواند زیبایی‌هایی داشته باشد و آن این نکته است که نمی‌توان با محسوسات، ذهنیات، دانسته‌ها و حتی تجربه‌های پیشین خود، با اعتماد کامل آینده را تضمین کرد. نمی‌توان براساس مواضعی که ممکن است چند وقت دیگر خلاف آن ثابت شود، به بازی واقعیت گام نهاد. می‌توان آموخت که آدمی تابع وضعیت زمان و مکان است و نادیده‌گرفتن واقعیت‌ها با آدمی ،همان می‌کند که جاده‌های پرپیچ‌وخم و لغزنده و مه‌آلود با راننده‌ای که فرمان و ترمز را کنده و به بیرون انداخته.

                                                                  ×××

 در نگاهی کلی‌تر می‌توان این وضعیت را برای توضیح جزم‌اندیشی‌هایی به‌کار برد که  حوزه‌های دیگری همچون اجتماع، فرهنگ، اقتصاد، دین و دانش را جولانگاه مطلق‌اندیشی و تمامیت‌خواهی خود کرده است.