چرا گروهي لزوم آرامش در جامعه را انکارمي کنند؟
فعلا فقط مطالبی را که به حکم وظیفه به عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار می نویسم در وبلاگی که فکر نمی کردم سیاسی شود، می خوانید:
حوادث پس از انتخابات درفضاي عمومي کشور از سوي افراد و رسانه هاي خاص با واکنش هاي متفاوتي روبرو شد. يکي از اين واکنش ها سکوت کامل خبري و انکار حوادث اتفاق افتاده از سوي رسانه ملي و مطبوعات همسو با آن بود. اين واکنش در روزهاي نخستين شکل مضحکي به خود گرفته بود به گونه اي که خود رسانه ملي را به کاريکاتوري تبديل کرده بود که گويي خبرهايش را بايد شنيد و البته وارونه درک و تفسير کرد. روي آوردن انبوه مخاطبان صدا و سيما در حوادث و نارآمي هاي پس از انتخابات وجهه اي خاص به برخي از شبکه هاي خبري خارجي داده بود و آنگاه صدا و سيما به خود آمد و اخباري از اين دست پخش کرد که در برابر اطلاعاتي که مردم از رسانه هاي ديگر کسب کرده بودند جز"خبر سوخته " معنايي نداشت. همين شيوه را برخي گروهها و افراد همسو با تفکري خاص درهمين رابطه پيش گرفتند. اينان به گونه اي صحبت مي کردند که گويي هيچ اتفاقي نيفتاده است. اين در حالي بود که در پس زمينه انکارهاي اينان دم خروسي به بزرگي يک واقعيت خود را نشان مي داد و البته هيچ چيز مانع از اين نمي شد که انکارهايي از اين دست پايان پذيرد.
"انکار از پس انکار" شيوه اي بود که درپيش گرفته بودند تا واقعيت را سرجاي خود بنشانند و اين در حالي بود که بسياري از بزرگان نظام در خطبه هاي نماز جمعه و سخنراني هاي عمومي خود به بسياري از اين واقعيت ها اشاره کرده بودند.اين تاکتيک البته در دنياي اطلاعات و فن آوريهاي نوين به تلاشي مذبوحانه مي مانست که استيصال خنده آوري را به اذهان متبادر مي کرد.اکنون و ماهها پس از انتخابات و حوادث پس از آن برخي بزرگان نظام با ارائه طرح هاي مختلفي سعي در بازگشت آرامش به جامعه دارند. همان رسانه ها و گروههاي مذکور همان شيوه کهنه، نخ نما و بي اعتبار را در پيش گرفته اند.
ترجيع بند سخنان اين افراد و رسانه هاي اين است "که مگر کشور مشکلي دارد؟ " اين پرسش با قيافه اي حق به جانب و چشم در چشم مخاطبان به گونه اي بيان مي شود که گويي مخاطب حق ندارد به گزينه اي غير از اين بينديشد. اين پرسش البته در سطح وسيعي و از سوي افراد و مراجع بيشتري مطرح مي شود وجواب آن را نيز خود مي دهند که "همه جا در امن و امان است،آسوده بخوابيد".اما در همين کشور و افرادي از درون همين نظام که در دلسوزي شان ترديدي وجود ندارد پاسخ ديگري به اين سوال دارند که" خاکستر بر اين آتش مي پاشيد که آن را پنهان کنيد.که اين آتش نهفته به نسيمي شعله ور مي شود".اما از گروه مقابل تنها پاسخ انکار بلند مي شود. اين گروه بر اين عقيده اند که اذعان به وجود مشکل در کشور نوعي عقب نشيني محسوب مي شود.
سوال اين است که چرا گروهي به انکار واقعيتي بر خاسته اند که درجامعه وجود دارد؟ و بالاتر از آن چرا اين افراد لزوم بازگشت آرامش به کشور را انکار مي کنند؟. پاسخ به اين سوال خود سوالي ديگر مي شود که آيا گروهي بقاي خود را در اين نا آرامي هاي "انکار شده " مي بينند؟ و انکار آن را انکار خود مي دانند؟.
به نظر مي رسد که تنها راه آن اين است که اين ارتباط عجيب و غريب گسسته شود. يعني به گونه اي مسائل کشور تبيين و تفسير شود که وجود آشوب و فضاي امنيتي به بقاي هيچ دسته يا باندي گره نخورد بلکه بالعکس همگان به اين باور برسند که درفضاي آرام و منطقي است که هر کسي مي تواند به خواسته هاي قانوني خود برسد.
