دوكلمه در ستايش اخلاق
از تصميم خاتمي شوكه ايم و دلگير.آن چنان كه پيش از اين از تص
ميم
ميرحسين خشمگين.بگذاريد كه از همين حالا نتيجه انتخابات را واگذار كنيم( چه به احمدي نژاد، چه به كروبي و چه به ميرحسين موسوي).بگذاريد در دل به خاتمي بد و بيراه بگوييم كه چرا اين همه محكم گفت "يا من يا ميرحسين"؟ .كه چرا فكر مي كند اخلاق را به تساوي تقسيم كرده اند؟. كه چرا فكر مي كند قدرت باري است بر دوش ،كه هركسي از زير بار آن شانه خالي مي كند؟كه چرا فكر مي كند فقط آلودگان عرصه سياست به آن دل مي بندند و آدم هايي كه بيست سال از اين عرصه دوربوده اند منزه اند؟بگذاريد بد و بيراه بگوييم به خاتمي كه حال كه اين همه بي اخلاقي را مي بيني، تلافي نمي كني؟
بگذاريد در تصميماتي كه براي انتخابات گرفته بوديم تجديد نظر كنيم.بگذاريد فكر كنيم روياهايمان رنگ باخته است(روياهاي آنچناني هم كه نداشتيم ولي بالاخره نجات هم يك روياست، اگرچه رنگي نباشد)
بگذاريد......
بگذاريد.............
بگذاريد............................
اما وقتي از اين همه هيجان منفي فارغ شديم به اين بينديشيم كه هنوز اخلاق مي تواند راه نجات بشر باشد، اگرچه يك دوره چهارساله و هشت ساله اميد را از دست بدهيم. به اين بينديشيم كه اگر بزرگان به اصولي كه در ذهن دارند،به چشم يك انبردست نگاه نكنند، يا هر وسيله ديگر، مي توان به آنان اميد بست..بگذاریدخاتمی دیگر هیچ پروژه ای را افتتاح نکند.بگذارید دیگر نه از آزادی بیان و مطبوعات سخن بگوید و نه از عدالت . اما يك نفر در اين واويلاي بي اخلاقي چراغ اول را روشن كند.
فلسفه كشور شد اين جمله ناخودآگاه بر زبانم رفت كه: " همايش مال خودمونه ، دوس داريم به هركي مي خوايم جايزه بديم".از آن زمان تا كنون به اين فكر مي كنم كه چقدر خوب است هرچند نفري دور هم جمع شوند و هرچند وقت يك بار يك جشنواره اي ،مسابقه اي يا چيزي شبيه اين ها برگزار كنند و خودشان هم به صورت دوره اي (هر بار يك نفريا چند نفر) را انتخاب كنند و به او جايزه بدهند و مشهورش كنند كه اگر صاحب كتاب است كتابش هم بفروش برسد و اگر نويسنده است هم ايضا. حالا با انتخاب جديد جشنواره شعر فجر بايد بنويسم اگر مداح است كار و بارش سكه شود.